«ددپول و ولورین» به این دلیل وجود دارد که هیو جکمن، که 9 بار نقش ولورین را بازی کرده و ظاهراً بعد از «لوگان» در سال 2017 این شخصیت را بازنشسته کرده بود، عاشق سریال ددپول بود و با ستاره رایان رینولدز دوست بود. او میخواست جهشیافته با پنجههای آدامانتیوم با Merc with the Mouth همراه شود، ترجیحاً در یک فیلم دوستانه که تا حدی از فیلمهای اکشن دهه 1980 با رتبه R مانند «48 ساعت» الگوبرداری شده بود. محصول نهایی به روح فرنچایز وفادار است در حالی که طنز خودآگاه و چهارمین دیوار شکستهاش را تحت فشار قرار میدهد تا جایی که به نظر میرسد نتیجه یک جسارت است: چقدر میتوانیم نقل قولهای هوایی را حول «صداقت» بزرگ کنیم در حالی که هنوز در حال تلاش هستیم. رشته های قلب؟
اسپویلرها دنبال خواهند شد
حدود نیم ساعت بعد از فیلم، وید به یک ماموریت چندجهانی فرستاده میشود که در نهایت با ولورین همکاری میکند (دلایل را مهم نیست، به هر حال وقتی فیلم را میبینید آنها را یاد خواهید گرفت، که مهم نیست یک میلیارد دلار درآمد داشته باشد. آنچه کسی مثل من در مورد آن باید بگوید) و این دو در نهایت از یک "خلأ" مانند زندان عبور می کنند که توسط کاساندرا نوا (اما کوروین)، یک خواهر دوقلوی کچل و لاغر چارلز خاویر اداره می شود. این مکان مملو از آوار و بناهای تاریخی است که ظاهراً همه از فیلم های منتشر شده توسط دیزنی و فاکس قرن بیستم (که توسط دیزنی در سال 2019 بلعیده شد) گرفته شده است.
مطمئنم تا زمانی که این مطلب را بخوانید، فهرست کاملی از فیلمهای کوتاه در صفحه ویکیپدیای فیلم وجود خواهد داشت، اما در میان چیزهای دیگر، فکر میکنم یک S.H.I.E.L.D را دیدم. بالگرد، گلدستههای پل ویلیامزبورگ (محل نبرد مهم مرد عنکبوتی) و بالای مشعل مجسمه آزادی (سیاره میمونهای اولیه محصول 1968 محصول فاکس) همگی در زمین مدفون شدهاند. "دو تنه سنگی وسیع و بدون پا" در شعر پرسی بیش شلی "Ozymandias". از این منطقه به عنوان "آشادگاه استعاری" یاد می شود. این عبارت را می توان به دو صورت خواند. من گمان میکنم که بازیگوشی ابروی کمانی ددپول آن را به سمت خوانش دوم سوق میدهد: محل تخلیه استعارههای فرهنگ پاپ، بهویژه استعارههایی که در کتابهای کمیک و فیلمهای مبتنی بر آنها با آن مواجه میشوید. استعاره های موجود در این آشغال شامل شخصیت های کتاب های مصور است که علاوه بر اینکه خودشان هستند، بازنمایی هایی از جنبه های اجتماعی، روانشناسی یا یک وضعیت سیاسی یا اجتماعی هستند.
آنها نیز محصولی هستند. بیهوده اولین مبارزه ددپول و ولورین حول یک نسخه سنگی غولپیکر از لوگوی فاکس قرن بیستم اتفاق میافتد که قبلاً در جلوی فیلمهای فاکس ظاهر میشد: یک استودیو باید قربانی میشد تا این فیلم وجود داشته باشد. علاقهمندان به تاریخ سینما که میتوانند دزدیهای رایان رینولدز، بدگویی و پاورقیهای شفاهی را تحمل کنند، درک خواهند کرد که، از جمله، «ددپول و ولورین» نسخهای ابرقهرمانی از مراسم یادبود برای یک استودیو و فرنچایزهای مختلف و پروژههای توسعه نیافتهای است که کنار گذاشته شدهاند یا در هنگام خرید از رده خارج شد. ادای احترام IP به سبک لازاروس در اینجا با شوخ طبعی و شوخ طبعی بیشتری انجام می شود (البته به نجابت اولیه اشاره نکنیم) تا گردباد AI از شخصیت های DC با چهره لاستیکی که در برادران وارنر «فلش» به نمایش درآمدند. آگاهی ناخوشایند فیلم از انگیزه سود نیز کمی تاثیرگذار است. وید در مورد لوگان می گوید: «فاکس او را کشت، دیزنی او را برگرداند. تا نود سالگی او را مجبور میکنند این کار را بکند.»
همچنین، بیهوده نیست: داستان اصلی فیلم در مورد رستاخیزهای واقعی و مجازی است. وقتی برای اولین بار در شش سال گذشته وید را ملاقات می کنیم، او توسط دوست دخترش ونسا (مورنا باکارین) به حاشیه کشیده شد و توسط انتقام جویان طرد شد و خود را به عنوان یک "بازنده" کنار گذاشت و اکنون در حال فروش ماشین های دست دوم است و لباسی به تن دارد. مدل موی بد او توسط آقای پارادوکس (متیو مکفایدن)، مامور اداره زمان واریانس (TVA) که یک «چکدهنده زمان» ایجاد کرده است، به خدمت میرود که میتواند خطوط زمانی را که «وجود لنگر» خود را از دست دادهاند، از بین ببرد. باز هم، هیچ فایدهای ندارد که در نقد فیلمی مانند این، عمیقتر از داستان باشد، بنابراین بیایید بگوییم که برای جلوگیری از مشکلات آخرالزمانی در خط زمانی خود وید، او باید یک ولورین را از یکی از خطوط زمانی دیگر بگیرد و جایگزین او شود. جایی که او یک "موجود لنگر" به طرز غم انگیزی درگذشته بود که آن رشته را کنار هم نگه داشت.
فیلم در خدمت همه حماقتها و جنجالهایی که در پی میآید، زیرمتن را به متن تبدیل میکند و آن را پررنگ میکند. وید از اینکه خود را جدول زمانی عیسی اعلام می کند، لذت می برد. در یکی از ماموریتهای پرش با خط زمانی، لوگان را میبینیم که روی یک X غولپیکر مصلوب شده است. این فیلم به تدریج تبدیل به فیلم اکشن ابرقهرمانی با بودجه ۹ رقمی میشود که معادل سنگ محک لونی تونز به کارگردانی چاک جونز است، مانند «Duck Amuck». وقتی شخصیتی شروع به تک گویی می کند، وید می گوید: «ادامه بده، مخاطبان به زمان های طولانی عادت کرده اند.» وید مانند همیشه همه چیز را روایت می کند و در یک نقطه دوربین را می گیرد و آن را به قسمت دیگری از مجموعه می کشد تا چیزی محرمانه به ما بگوید.
فیلمنامه در مورد چیزهایی است که دیزنی به رینولدز و شرکت اجازه نمایش نمی دهد. کوکائین به طور برجسته ذکر شده است، اما هیچ کس هیچ کاری انجام نمی دهد. چیزهای باسن توصیف شده است اما به تصویر کشیده نمی شود. اسب بازی هوموروتیک و کلمه بازی وجود دارد، اما هیچ بازی جنسی واقعی وجود ندارد. همانطور که گفته شد، نویسندگان بیشتر از آن چیزی که من تصور میکردم در مورد انتقادات از دیزنی که MCU را به زمین میفرستد و در جهتهای متعدد و ناسازگار پس از «Endgame» خارج میکند، میرسند. وید به لوگان می گوید: اتفاقاً به MCU خوش آمدید. "شما در یک نقطه پایین ملحق می شوید."
در عین حال، فیلم حساسیتی که برگرفته از کمدی است و آن را به سبکی از دوران اولیه صداگذاری فیلمهای متحرک مرتبط میکند، حفظ میکند. ولورین و لوگان عموزادههای تقریباً آسیبناپذیر باب هوپ و بینگ کرازبی هستند که در سریال طولانیمدت «جاده» که مرتباً برای برقراری ارتباط با تماشاگران برای تماشای یک فیلم مکث میکردند، راه میافتند. آنها همچنین Moe و Curly در لباس های فوق العاده هستند. نوک چشم آنها از حدقه ها می رود و وارد مغز می شود.
به نوعی، با وجود ضرب و شتم احمقانه و مسخرههای بیش از حد متا، من به شخصیتها اهمیت میدادم، مخصوصاً در قسمت پایانی، که یک آتشسوزن ترسناک را از بین میبرد و ما را با آن منفجر میکند. جکمن در نقش ولورین حرکت می کند – و همیشه بوده است. مسلماً هر چه سن او بیشتر می شود. در اینجا او نه مرد رک، بلکه مرد خشمگین و بداخلاق را بازی می کند. او فریاد می زند نه فقط به این دلیل که از این دلقک کت و شلوار قرمز سیر شده است، بلکه به این دلیل که از شکست خود عصبانی است و اکنون هدفی دارد که انرژی منفی انباشته شده خود را به سمت آن هدایت کند. رینولدز، علیرغم تمام بیرحمیهای پرحاشیه و سایندهاش، احتمالاً به این دلیل است که در این نسخه از داستانهای شخصیتها، هر دو مردی شکسته و رها شدهاند: «بازنده»، وید آنها را میگوید. بازنده بودن آنها به این ایده مربوط میشود که شخصیتهای فاکس-مارول در یک رقابت طولانی مدت شرکتی به آسیبهای جانبی ختم میشوند که با ضمیمه کردن و غارت یکی از مبارزان دیگر به پایان رسید.
کاش فیلم منسجم تر و منسجم تر بود. جلوه های بصری کیفیت متغیری دارند. برخی از کلوزآپ ها درخشان هستند و رنگ ها درخشنده هستند، به ویژه در صحنه های شب، در حالی که نماهای دیگر (به ویژه پانورامای نور روز در توالی برزخ) آنقدر صاف و تمیز و بدون جزئیات هستند که به عنوان محافظ صفحه نمایش عبور نمی کنند. کارگردان Shawn Levy - یک همکار معمولی رینولدز که با پروژههای CGI-محور و با بودجه کلان راحت است - اکشن را به خوبی انجام میدهد، اما بدون خلاقیت فک روی زمین (اگرچه او مهارت داستاننویسی کمدی در زمانبندی گافهای کلامی و بصری دارد. ، و یک ادای احترام به نام "Oldboy" وجود دارد). این دومین «ددپول» متوالی است که وید عمدتاً با تمایل ونسا به انجام کارهای درست هدایت میشود، حتی اگر به سختی در آن حضور داشته باشد. (با این حال، روایت او اعتراف میکند که هنگام تماشای فیلم Gossip Girl، که همسر رینولدز، بلیک لایولی در آن بازی میکرد، دچار خفگی میشود.) فیلم از نظر استانداردهای ابرقهرمانی (127 دقیقه) فشرده است، اما همچنان بنزینش تمام میشود. وید این را اعتراف می کند، اما قول می دهد که وقتی شروع به بی قراری می کنید، همه چیز را به پایان می رساند.
به ویژه در بازیگری، غرامت هایی وجود دارد. مک فایدن ژامبون خوشمزه را به سنت بریتانیایی آموزش دیده توسط شکسپیر سرو می کند. کورین، که نقش پرنسس دایانا را در «تاج» نتفلیکس بازی کرد، با نگاههای درندهگر، دستها و پاهای استخواندار پرنده، و انگشتان بلند و ظریف، تبهکاری ترسناک میسازد. این فیلم برخی از اعمال شکنجهآمیز یا قتلآمیز کاساندرا را تا جایی پیش میبرد که به نظر میرسد مانند تجاوزات روحی و فیزیکی هستند. وقتی این زن در ذهن شما نقش می بندد، این یک استعاره نیست. (بین ناسزا، غرغر، و خمیدگی سادومازوخیستی، این مدخل به اندازه بقیه برای بچه ها مناسب نیست.)
«ددپول و ولورین» در طرحی که در کنار هم کمدی است (پنج نویسنده معتبر وجود دارد) چیزی صادقانه و واقعی درباره جوهر فیلمهای کمیک بوک بیان میکند، بیشتر از اکثر اقتباسهای «تاریک»: به هر حال همهاش یک ریف است. داستانسرایی چندجهانی - مانند کتابهای مصور، اپراهای صابون و سبکهای طرفدار کشتی که از آنها تکامل یافته است - بینهایت انعطافپذیر است. هیچ شخصیت مهمی به طور غیرقابل بازگشت مرده نیست، و نه منحصراً یک مرد خوب یا بد قفل شده است. به همین دلیل است که میتوان شخصیتهای معروف را با هیاهو معرفی کرد، سپس بهطور ناگهانی برای خنده کشته شد، یا از شر غیرقابل جبرانی به شر، اما قابل بازخرید تبدیل شد. ما وارد می شویم که می دانیم تعلیق ناباوری ما مانند یک کلید چراغ خاموش و روشن می شود. این بخشی از پیمان است. و جرات.