منطقه سینمایی

تازه ترین اخبار سینمای ایران و جهان

منطقه سینمایی

تازه ترین اخبار سینمای ایران و جهان

  • ۰
  • ۰

فیلم Wonka 2 با واکنش مثبت پل کینگ کارگردان مواجه شد. این فیلم که پیش درآمدی بر چارلی و کارخانه شکلات سازی ساخته رولد دال است، با به تصویر کشیدن روزهای اولیه او به عنوان یک شکلات ساز مشتاق، با بازیگران وونکا به رهبری تیموتی شالامه، کالاه لین، کیگان-مایکل کی، سالی هاوکینز، داستانی را برای ویلی ونکا ارائه می دهد. روآن اتکینسون، اولیویا کولمن و هیو گرانت. ونکا که در ۱۵ دسامبر در سینماها اکران شد، یک موفقیت بزرگ در باکس آفیس بود که بیش از ۶۱۷ میلیون دلار در سراسر جهان فروخت و هشتمین فیلم پرفروش سال ۲۰۲۳ شد.

در طی یک مصاحبه اختصاصی با Screen Rant، کینگ پاسخ مثبتی به شانس‌های Wonka 2 داد. کارگردان می‌گوید اگر او و همکارانش بتوانند داستان مناسب را بیابند، "دوست دارد فیلم دیگری از Willy Wonka بسازد." کینگ ابراز خوش بینی می کند، زیرا در فاصله 30 ساله بین پایان کار ونکا و شروع چارلی و کارخانه شکلات سازی، زمان زیادی برای کاوش وجود دارد. پاسخ کامل او را در ادامه بخوانید:
اگر بتوانیم داستان درستی پیدا کنیم، دوست دارم یک فیلم دیگر از ویلی ونکا بسازم. همانطور که در ابتدا گفتم، این شخصیتی است که دال بارها و بارها به سراغ شما آمده است. او احساس کرد مسافت پیموده شده در آن وجود دارد. او یک داستان سرا است که میلیاردها مایل بالاتر از هر چیزی که من می توانستم تصور کنم.

بنابراین، موادی برای کار وجود دارد. فکر می‌کنم اگر به این شخصیت بازگردیم، احتمالاً بین اینجا و چارلی خواهد بود، زیرا 30 سال برای کاوش وجود دارد، بنابراین می‌توان مسافت پیموده‌ای را طی کرد، اما دنبال کردن آن کار سختی است و کار سختی است. اما باید شب مخملی وجود داشته باشد، درست است؟
دنباله ونکا باید یک چیز مطمئن باشد
نقدهای Wonka بسیار مثبت بود، و با موفقیت بزرگ در باکس آفیس، احتمال ساخت دنباله آن افزایش می یابد. اگرچه هنوز یکی از آن ها به طور رسمی توسط برادران وارنر اعلام نشده است، کینگ نظرات متعددی را ارائه کرده است که نشان می دهد او برای چنین چیزی آماده است. در سپتامبر 2023، کارگردان لحن مشابهی داشت و گفت که اگرچه وونکا یک داستان مستقل است که مستقیماً دنباله‌ای را تنظیم نمی‌کند، منابع دست‌نخورده زیادی برای بررسی در آثار منتشر نشده دال وجود دارد:

دال قطعا علاقه مند بود که ویلی ونکا را بر عهده بگیرد. پیش‌نویس‌هایی وجود دارد که واقعاً به جایی نمی‌رسند، و یک داستان کوتاه وجود دارد. او واقعاً دنباله‌ها را ننوشت، اما این تنها کتابی بود که به وضوح احساس می‌کرد چیزهای بیشتری در مخزن آنجا وجود دارد. داستان بسیار وحشتناک دیگری از Wonka وجود دارد که ما دوست داریم آن را تعریف کنیم. مثل Dune: Part One نیست که می روید، "این چیزی است که در قسمت دوم اتفاق می افتد." امیدوارم به عنوان یک فیلم مستقل به خوبی کار کند. اما قطعاً دوست دارم کارهای بیشتری انجام دهم. و من دوست دارم زمان بیشتری را در این دنیا بگذرانم، و با چند Oompa Loompas بیشتری ملاقات کنم.

قبل از Wonka، کینگ Paddington و Paddington 2 را کارگردانی کرد، که دومی نه تنها برتر از نسخه اصلی بود، بلکه یکی از فیلم‌های نادری بود که در Rotten Tomatoes به امتیاز 100% عالی رسید. با توجه به سابقه او، منطقی است که گمان کنیم که با هدایت کینگ، دنباله وونکا می تواند افزایش مشابهی در کیفیت و تحسین داشته باشد. با در نظر گرفتن همه چیز، فقط باید زمان زیادی باشد که برادران وارنر به ونکا 2 چراغ سبز نشان دهد.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

بر اساس شبکه کامپیوتری یکپارچه شورای فیلم کره از روز دوشنبه، 26 فوریه، اکشوما رتبه اول باکس آفیس کل هفته افتتاحیه را کسب کرده است. این فیلم کره ای با 1,963,554 پذیرش در آخر هفته افتتاحیه و مجموع 2,299,706 پذیرش در سینماها شور و هیجانی ایجاد کرده است.

علیرغم افتتاحیه در روز پنجشنبه، Exhuma از هر دو هفته افتتاحیه و پذیرش هفته اول فیلم پرفروش 2023، 12.12: The Day پیشی گرفت. علاوه بر این، رکورد بالاترین امتیاز افتتاحیه در سال 2024 را به نام خود ثبت کرد و سریعتر از هر فیلم دیگری که در این سال اکران شد به 1 میلیون و 2 میلیون پذیرش رسید. Exhuma همچنین رکورد پذیرش یک روزه در سال 2024 را با بیش از 770000 پذیرش در روز شنبه و بیش از 818000 پذیرش در روز یکشنبه شکست.
این فیلم از روز دوشنبه امتیاز تقریباً کامل 95% را در شاخص تخم مرغ طلایی CGV حفظ کرده است و در حال حاضر در سینماهای سراسر کره جنوبی در حال نمایش است.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

هیچ چیز مثل یک کارگردان در یک فیلم داغ نیست. فقط از گرتا گرویگ بپرسید. در یک چشم انداز تیره و تار هالیوود که به دلیل اعتصابات کارگری، هوش مصنوعی و نگرانی در مورد سودآوری مختل شده است، استودیوها از سرمایه گذاری های خود در جریان عقب نشینی می کنند. و با این حال، حتی در حالی که گرویگ همچنان بر موفقیت خود در «باربی» سوار است، او در حال آماده شدن برای انتقال یکپارچه به آیتم پرفروش بعدی خود است: یک جفت فیلم «سرگذشت نارنیا». کتاب‌های «نارنیا» از جمله کتاب‌های مورد علاقه این کارگردان در دوران کودکی هستند و او هنگام آماده شدن برای راه‌اندازی مجدد فرنچایز فیلم، احساس مراقبت و نگرانی عمیقی از خود نشان داده است. او تا آنجا پیش رفته است که می گوید به درستی از وظیفه عظیم جان بخشیدن به چنین داستان محبوبی می ترسد.
در یکی از ویژگی‌های اخیر Gerwig برای سریال زنان سال تایم، تد ساراندوس، مدیر عامل نتفلیکس، دو سنت خود را روی توانایی‌های کارگردان برای تطبیق با آی‌پی دلگرم‌کننده گذاشت و اظهار داشت: «این برخلاف تصور مخاطبان نخواهد بود. دنیاها، اما بزرگتر و جسورتر از آن چیزی خواهد بود که فکر می کردند." ساراندوس همچنین ساخت جهان گرویگ برای فیلم‌های آینده را به‌عنوان «ریشه در ایمان» بسیار شبیه به مطالب اصلی [نویسنده سی.اس.] لوئیس توصیف کرد.

نتفلیکس حقوق داستان‌های نمادین لوئیس را در سال 2018 خریداری کرد. در آن زمان، ساراندوس به Deadline اظهار داشت: «داستان‌های مورد علاقه C.S. Lewis Chronicles of Narnia در بین نسل‌های خوانندگان در سراسر جهان طنین‌انداز شده است. خانواده‌ها عاشق شخصیت‌هایی مانند اصلان شده‌اند. و تمام دنیای نارنیا، و ما از این که سال‌های آینده خانه آنها باشیم، هیجان‌زده هستیم."
بیش از نیم دهه، و تاکید بر وفاداری به جذابیت های دلگرم کننده و چند نسلی رمان های لوئیس هنوز در ذهن همه است - حتی اگر ساراندوس از اقتباس بلندپروازانه تر "نارنیا" اشاره ای به خلاقیت تطبیقی در آینده داشته باشد. .

گرویگ در حال برنامه ریزی یک بازگشت جادویی به دنیای لوئیس است
افکار گرتا گرویگ در مورد چالش اقتباس (به معنای واقعی کلمه) وفادارانه از نارنیا چیست؟ آنها را می توان در یک کلمه خلاصه کرد: جادویی. کارگردان به تایم گفت: "من سعی می‌کنم آن را جادویی کنم. می‌خواهم کاری کنم که آن را جادویی کنم. سی. اس. لوئیس گفت که هدف از نوشتن فانتزی - می‌دانی، چیزی از تخیل او - او می‌گوید، بگذار بگویم تو. در مورد یک جنگل مسحور نوشته شده است. هدف این خواهد بود که پس از خواندن آن، هر بار که وارد جنگلی می شوید، با خود بگویید: "شاید اینجا یک جنگل طلسم شده باشد."
گرویگ احتمالاً به کتاب «درباره داستان‌ها: و مقالات دیگر درباره ادبیات» اشاره می‌کند، که در آن لوئیس به اشتیاق یک کودک برای داستان‌های پریان اشاره می‌کند، «سرزمین پریان اشتیاق را برمی‌انگیزد که او نمی‌داند چه چیزی را برمی‌انگیزد. به غنی‌سازی مادام‌العمرش) با حس مبهم چیزی فراتر از دسترس او و به دور از کسل‌کردن یا خالی کردن جهان واقعی، به آن بُعد جدیدی از عمق می‌دهد. او چوب‌های واقعی را تحقیر نمی‌کند، زیرا از جنگل‌های مسحور خوانده است: خواندن همه جنگل های واقعی را کمی مسحور می کند."

به نظر می رسد گرویگ در کنار یک احساس جادویی، به طور منحصر به فردی مناسب است تا تمرکزی مبتنی بر ایمان را به رمان های لوئیس الهام گرفته از مسیحیت بیاورد. در نوامبر سال 2023، اسکات استابر، مدیر فیلم نتفلیکس، (از طریق ورایتی) در رابطه با اینکه گرویگ کاندیدای عالی برای هدایت اولین فیلم‌های نارنیا بود، گفت: «گرویگ در یک پس‌زمینه مسیحی بزرگ شد. کتاب‌های سی.اس. لوئیس بسیار زیاد هستند. مبتنی بر مسیحیت».
استابر در این حساب آخر اشتباه نمی کند. کتاب‌های لوئیس در تصاویری مبتنی بر ایمان می‌چکد – عنصری ضروری که اگر قرار است اقتباسی واقعاً «ریشه در ایمان» داشته باشد، باید برجسته بماند.

هدایت مسیحیت در صفحه و صفحه نمایش
برای دیدن عناصر اصلی مسیحی در «تواریخ نارنیا» لازم نیست دور نگاه کنید. بلافاصله در مشهورترین کتاب این دسته، "شیر، جادوگر و کمد لباس" آشکار است. در آن رمان، ما جهانی سقوط کرده‌ای را می‌بینیم که در دام شر، کفاره خون برای خیانت و اعمال گناه‌آمیز، و البته قربانی مسیح‌مانند اصلان به‌عنوان جایگزینی مایل به رستگاری ادموند است.

تصاویر مسیحی در شش کتاب دیگر این مجموعه وجود دارد. «برادرزاده جادوگر» داستان منشأ نارنیا را به تصویر می‌کشد که به طرز شگفت‌انگیزی شبیه به چند فصل اول کتاب پیدایش است. آخرین کتاب این مجموعه، «آخرین نبرد»، به موازات رویدادهای آخرالزمانی کتاب مکاشفه است. در این بین، فراخوان ها و تشابهات مسیحی بی پایان وجود دارد.

لازم به ذکر است که رمان های سی اس لوئیس تمثیلی محض نیستند. هر شخصیتی یک تشابه نمادین واضح در دنیای واقعی ندارد. در عوض، لوئیس به سبک تمثیل خارق‌العاده‌اش به عنوان «فرضی» اشاره کرد که داستان‌های تخیلی دیگر را بر اساس تشابهات مسیحی بررسی می‌کرد. گرتا گرویگ به وضوح از ترکیب منحصر به فرد داستان سرایی خارق العاده و در عین حال هدفمند آگاه است. او به تایم گفت: "در کودکی همه چیز را می پذیری - اینکه در این سرزمین نارنیا هستید، حیواناتی وجود دارند، و سپس کریسمس پدر ظاهر می شود. حتی به ذهنتان خطور نمی کند که شماتیک نیست. من علاقه مند به پذیرش پارادوکس دنیاهایی هستم که لوئیس خلق کرده است، زیرا این چیزی است که در مورد آنها قانع کننده است."
تمایل گرویگ به بازپس گیری جادوی گذشته به توانایی او در خلق نسخه خود از داستان های لوئیس به گونه ای بستگی دارد که ویژگی های مسحورکننده آنها را حفظ کند و در عین حال خط کلی مسیحی را حفظ کند که به آن ها هدف زیادی برای افراد زیادی می دهد.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

 فصل 2 سریال The Bad Batch سوالات زیادی را برای مخاطبان به همراه داشت و خوشبختانه نیمه اول فصل 3 به اکثر آنها پاسخ خواهد داد. اولین نمایش اندکی پس از پایان فصل 2 آغاز می شود و امگا (میشل آنگ) در حال تطبیق با زندگی در چنگال امپراتوری، زیر نگاه مراقب دکتر امری کار (کیشا کسل-هیوز) و دکتر هملوک (جیمی سیمپسون) است. ). در حالی که کراس‌هیر (دی بردلی بیکر) با امگا در مرکز شبیه‌سازی است، هر دو از رفاقتی که هر دو با آن آشنا هستند جدا نگه داشته می‌شوند. از ابتدای فصل، لحن به طور قابل توجهی با ماجراجویی های خوشبینانه ای که امگا با هانتر، ویکر، فناوری و اکو در فصل های قبل شروع کرد، متفاوت است. مرگ نابهنگام Tech در فصل 2 مستقیماً مورد توجه قرار نگرفته است، اما غیبت او در هشت قسمت اول احساس می شود و بر حس از دست دادن که هر گوشه از انزوای امگا را پر می کند. در نهایت، Bad Batch واقعیت سنگین حکومت ظالمانه امپراتوری بر کهکشان را تصدیق می کند. این دیگر یک داستان روی سن برای امگا نیست، بلکه جنگی برای بقا در مواجهه با سختی‌های شدید است. دو فصل اول The Bad Batch به دلیل تناقض‌های لحنی بسیار آسیب دید. پس از هر اپیزود استثنایی، تعداد انگشت شماری از اپیزودهای میانه به سبک «هیولای هفته» وجود دارد که شتاب را از مسیر خارج می کند. در حالی که The Clone Wars می‌توانست از خطوط اصلی و اصلی دور بزند، Bad Batch از فصل‌های 22 قسمتی یا شخصیت‌هایی که به طور کامل در مواد فرعی ساخته شده‌اند، بهره نمی‌برد. اما به نظر می رسد با فصل 3، The Bad Batch بالاخره به بلوغ رسیده است و به تراژدی این دوران در کهکشان پایان داده است. اپیزودها فشرده تر هستند و بیشتر روی رسیدن به پایان بازی متمرکز شده اند. باید دید که این پایان بازی چیست، اما اگر هشت قسمت اول نشانه ای باشد، سریال بهترین ها را برای آخر حفظ کرده است. چگونه «گروه بد» فصل 3 به «ماندالوریان» متصل می شود؟ در نهایت، The Bad Batch برای نمایش کودکان طراحی شده است، دقیقاً به همان شکلی که The Clone Wars برای کودکانی که با سریال پیش درآمد بزرگ شدند جذابیت داشت. اما آن کودکان اکنون بزرگ شده‌اند، و آن‌ها هزاره‌ها و ژنرال Xers هستند که در حال تماشای The Bad Batch هستند و کنجکاو هستند تا سرنوشت شخصیت‌هایی را ببینند که اولین بار در سال 2008 (اکو و رکس) و 2015 (کلون فورس 99) معرفی شدند. ممکن است این سریال به اندازه آندور تحسین‌برانگیز نباشد، اما عناصری از فصل 3 وجود دارد که به‌خوبی در کنار این سمت سخت‌تر و تاریک‌تر کهکشان قرار می‌گیرند. تعداد انگشت شماری از قسمت‌های اول از برخی ابزارهای ادبی تأثیرگذار برای کشف ماهیت دایره‌ای ماشینی استفاده می‌کنند که ما آن را امپریالیسم می‌نامیم و - تا حدی - سایه‌هایی از فلسفه‌های مارکسیستی وجود دارد که در زیر غول‌های بچه پسند جنگ ستارگان پنهان شده‌اند. با مجموعه‌ای متمرکز بر کلون‌ها و به‌ویژه، کلون‌های معیوب که از برادرانشان جدا هستند، The Bad Batch یک توانایی طبیعی برای انتخاب ایده‌های یکنواختی دارد. این را تا حدودی با زندانی شدن امگا و تلاش امپراتوری برای سلب هویت او می بینیم. کلون ها ناب ترین نمونه از کالایی سازی بدن در جهان هستند، با توجه به اینکه آنها برای سربازان خوب و قابل کنترل طراحی شده اند، و این ایدئولوژی در سراسر قوس Crosshair مورد بررسی قرار می گیرد. از نظر طراحی، Bad Batch همیشه در مورد کلون ها بوده است، اما فصل 2 واقعاً نشان می دهد که چگونه این سریال ممکن است واقعاً در تلاش برای پر کردن شکاف بین فناوری شبیه سازی معرفی شده در The Phantom Menace و اینکه چگونه امپراتوری آن را خارج از صفحه نمایش برای بازگرداندن آن دستور داده است. پالپاتین در «ظهور اسکای واکر». تا حدی، داستان فرعی شبیه سازی که در این دوره جدید از جنگ ستارگان در هم تنیده شده است، هنوز به نظر می رسد که ساختگی است. اما حداقل به نظر می‌رسد که The Bad Batch در حال جبران افشاگری‌های شبیه‌سازی‌شده نسبتاً بداخلاق در Mandalorian است که نشان می‌دهد چرا امپراتوری هرگز موفق نخواهد شد در بلندمدت دست برتر را به دست آورد.

با توجه به قضاوت در مورد هشت قسمت اول، سخت است که بگوییم The Bad Batch دقیقاً با داستان فرعی شبیه سازی به کجا می رود. تعداد انگشت شماری افشاگری وجود دارد که به نظر می رسد نشان می دهد که ما ممکن است شاهد ظهور تلاش های شبیه سازی موفق تر پالپاتین - یعنی پسر شبیه سازی شده اش داتان - باشیم، اما ممکن است زمان کافی برای تکمیل رضایت بخش طرح Batchers و وصله با هم وجود نداشته باشد. پالپاتین از همه. با توجه به جایی که The Bad Batch بیشتر نیمه اول فصل را در کجا سپری می کند و برخی از نمایش های آن را می گذراند، همچنین این احتمال وجود دارد که حتی گروگو را در نیمه پشتی ببینیم، هرچند که احتمالاً به اندازه Dathan بعید است، بدون محدودیت زمانی. در هر صورت، The Bad Batch دوباره بحث‌های سالمی را در مورد M-counts به راه می‌اندازد، این دقیقاً همان چیزی است که همه برای انجام آن در آستانه بیست و پنجمین سالگرد The Phantom Menace در افق هستند.
آیا فصل سوم سریال The Bad Batch می‌تواند مشکل رستگاری جنگ ستارگان را برطرف کند؟
Bad Batch به دلیل رنگ آمیزی تصادفی خود و تداوم تروپ های نه چندان مطلوب در مورد کلون های "معیب" مورد بررسی مداوم قرار گرفته است. بیشتر اینها از این واقعیت ناشی می شود که همه کلون ها - از جمله Bad Batch - از ترکیب ژنتیکی Jango Fett (TemueraMorrison) ساخته شده اند، به این معنی که آنها باید شبیه بازیگر مائوری باشند که نقش را آغاز کرده است. دی بردلی بیکر، که مائوری نیست، صداپیشگی تمامی کلون ها را از زمان شروع جنگ های کلون انجام داده است. فصل 2 گام های بلندی برداشت تا از کلیشه هایی که در شخصیت هایی مانند Wrecker، Hunter، Crosshair و Tech ظاهر می شدند، فاصله گرفت و فصل 3 با ادامه دادن آنها به شخصیت های کاملاً درک شده، بر بسیاری از این حسن نیت استوار است. بهتر از آن، کلون‌های جدیدی در فصل آخر معرفی شده‌اند که توسط نوازندگان مائوری صداگذاری می‌شوند و حداقل این را روشن می‌کنند که انتقادات معتبر با صدای بلند و واضح شنیده شده است.
اگر سریال با برخی از قوس‌های روایی که در هشت قسمت اول ایجاد می‌شوند ادامه پیدا کند، این پتانسیل را نیز دارد که ایمان زیادی را که طرفداران در چند سال گذشته در فرنچایز از دست داده‌اند، بازسازی کند. در حالی که «جنگ ستارگان» انگشتان پای خود را به مفهوم عدالت ترمیمی در رمان‌هایی مانند «اسکادران الفبا» گذاشته است، لایو اکشن (و انیمیشن) تمایلی به کاوش در تمام سایه‌های رستگاری نداشته است. در Bad Batch، لزوماً یک رستگاری در حال اجرا نیست (زیرا یک شخصیت شست‌و‌شوی مغزی نیازی به بازخرید شدن به همان معنای یک شرور واقعی ندارد) بلکه تصاویر موضوعی رستگاری، تولد دوباره و پذیرش در همه اشکال است. وجود دارد. این بر پایه بسیاری از پایه‌هایی است که فصل 2 گذاشته است، که امید به پایان یافتن آن را به ارمغان می‌آورد. همراه با برخی از شخصیت‌های دیگر که با مشکلات ایدئولوژیک مشابه و افشاگری‌های شخصی مواجه می‌شوند، فصل 3 Bad Batch خوراکی واقعاً خوشمزه برای طرفداران کلون‌های The Clone Wars فراهم می‌کند.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

حتی اگر نام ادیت هد را نمی‌شناسید، کار او در مورد بینایی را می‌شناسید - به دلایل متعددی. یک فیلم معروف از عصر طلایی هالیوود را انتخاب کنید، و به احتمال زیاد لباس‌های او چهره‌های سرشناس را زینت داده است. یک طراح لباس خودساخته با حرفه ای پربار و نیم قرن، کمک های او به رسانه به طور اجتناب ناپذیری در آگاهی عمومی قرار می گیرد. آدری هپبورن در صبحانه در تیفانی؟ می‌توانید از خانم هد به خاطر لباس‌های مهمانی تبدیل به نمادهای مالیخولیایی تشکر کنید. باربارا استانویک در غرامت مضاعف؟ این شبح پراکنده ای است که نسل های فم فتال را مشخص می کند. بهترین بازیگران زن تاریخ نیازی به گفتن کلمه ای برای انتقال قدرت، ظرافت، یا احساسات نداشتند. تصاویر هد در نگاه اول صحبت کرد.
از سال 1949 تا 1973، هد برنده هشت جایزه اسکار شد که بیشترین جایزه به هر زن در تاریخ اسکار اهدا شد و در مجموع 35 نامزدی دریافت کرد. هیچ ژانری وجود نداشت که چشم او از آن مصون باشد (بله، زنی پشت سر تعطیلات رومی و سرگیجه همچنین ده فرمان، بلوار غروب، و مردی که لیبرتی والانس را شلیک کرد) را انجام داد) و به گواهی خودش، هیچ فردی - سلبریتی یا غیر آن - فراتر از مهارت او در لباس پوشیدن بود. سر با زبان بصری موانع زنان پشت دوربین را شکست و در عین حال تا حد امکان نامحسوس باقی ماند.
چگونه سر ادیت به یک نماد تبدیل شد
برنده‌های اسکار ادیت هد ممکن است 24 سال طول بکشد، اما به همان اندازه ثابت بود که اگر به استعاره مدرن اجازه دهید، تیلور سویفت برنده جایزه گرمی است. هد جوایز پشت سر هم برای بهترین طراحی لباس (سیاه و سفید و رنگی) از سال 1949 تا 1951 برای وارث، همه چیز درباره حوا، سامسون و دلیلا، و مکانی در خورشید به دست آورد. در سال‌های 1953 و 1954، دو تا از سه همکاری آدری هپبورن، رومن هالیدی و سابرینا، مدعی این جایزه شدند. 1960 حقایق زندگی بود و آخرین پیروزی او 13 سال بعد برای The Sting به دست آمد. از نامزدهای برجسته او می توان به گرفتن دزد، چهره بامزه، مردی که لیبرتی والانس را شلیک کرد و مردی که پادشاه می شد اشاره کرد.
این یک رزومه عالی برای یک زن در هالیوود است. هد که تا زمان مرگش در سال 1981 یک کارگر فعال بود، به مجسمه های طلایی خود لقب «فرزندانم» داد و عمداً دفترش را با عظمت آنها تزئین کرد. به قول هد، انعطاف پذیری "بازیگران زن و بازیگران دشوار را در حال و هوای ملایم تری قرار می دهد." اگرچه او ترجیح می داد در مکان های عمومی بی ضرر لباس بپوشد، اما ظاهر ادیت هد زندگی خود را به خود گرفت (به اندازه ای که شایعات در مورد اینکه آیا او الهام بخش حالت Edna The Incredibles بوده است یا خیر) ادامه داشته باشد: چتری های بریده شده، موهای کوتاه کوتاه، عینک، و کم رنگ. کت و شلوار پروفایل با خطوط لبه پهن. اگر نشان دادن جلال اسکار او بر تخصص او تأکید می کرد، پس لباس پوشیدن با آندروژنی فروتن به قدری قابل پیش بینی تبدیل به موتیف او می شد و بر ستاره های پر زرق و برقی که او پوشیده بود تأکید می کرد. او می‌گوید که در خانه، «رنگ‌های وحشی و شلوارهای شب، هر چیزی را که می‌خواهم» را تکان می‌دهد، از جمله پیراهن‌های فوتبال، «اما وقتی در استودیو هستم، همیشه ادیت کوچک با عینک تیره و بژ هستم. کت و شلوار. اینگونه زنده ماندم." این لباس شخصی هد بود، لباسی که او را در صنعت مردانه ایمن نگه می داشت. او مطابقت داشت و خودش را به حداقل رساند، اما پوشیدن کت و شلوارهای حرفه‌ای حاکی از شایستگی قابل اعتماد بود - هیچ چیز بیهوده‌ای برای دیدن اینجا وجود ندارد.
این واقعیت که هد بدون آموزش طراحی رسمی چنین گام‌هایی برداشته است، یکی از طنزهای لذت بخش زندگی است. در ابتدا یک معلم زبان عاشقانه با مدرک از مدرسه هنری Chouinard لس آنجلس، شیفتگی هد به طراحی لباس (و بی‌علاقگی او به شغلش) او را بر آن داشت تا «چند طرح را قرض بگیرد» و آنها را در پاسخ به یک آگهی استخدام در پارامونت پیکچرز ارسال کند. هر چند غیراخلاقی بود، کار کرد. هاوارد گریر، طراح استودیو، زن جوان را با وجود اینکه می‌دانست نمونه کارهایش را جعل کرده است، استخدام کرد.

طرح های ادیت هد با طوفان جهان را فرا گرفت
به عنوان دستیار، هد گفت که او به لباس پوشیدن "مادربزرگ ها، خاله های دوم، حیوانات و مردان" تنزل یافته است. سرش را پایین نگه داشت و با وظیفه‌شناسی از نردبان بالا رفت. تا سال 1938، او اولین زن "طراح اصلی لباس" برای یک استودیوی بزرگ در تاریخ هالیوود بود. سر دوخته شده با دست، بدون تجربه با ماشین آلات. او راه خود را در مورد فناوری دوربین می دانست. قرار دادن عینک خود با لنزهای آبی به او اجازه می دهد یک لباس سیاه و سفید را پیش نمایش کند. و پیامدهای شرح شغلش را می دانست: جان بخشیدن به فانتزی های دست نیافتنی. به گفته هد، "یک طراح به اندازه یک ستاره مهم بود. لباس بخشی از فروش یک عکس بود."

در دهه‌های 1940 و 1950، هد به بزرگ‌ترین نمادهای زمان خود طراحی می‌کرد. بت دیویس، ورونیکا لیک، جوآن فونتین، دوریس دی، مارلین دیتریش، گلوریا سوانسون، جینجر راجرز، ریتا هیورث، هر دو هپبورنز - این یک مجموعه کر واقعی از افسانه‌ها است. در همین حال، همکاری‌های متعدد هد با آلفرد هیچکاک، منجر به لباس شام مشکی اینگرید برگمن از بدنام، کمد لباس‌های همیشه در حال تغییر Rear Window و To Catch a Thief گریس کلی و کیم نواک در سرگیجه شد. اگر این کافی نبود، رکوردهای جهانی گینس یکی از لباس‌های استادانه جینجر راجرز بانوی در تاریکی را گران‌ترین لباس تاریخ می‌داند. لباس مجلسی ابریشمی الیزابت تیلور از A Place in the Sun طوفانی فرهنگی به راه انداخت که تا حدی الهام بخش لباس مجلسی دهه 1950 بود، تصویری که در فرهنگ آمریکایی همه جا وجود دارد. واضح است که هد به اندازه کافی قوی بود که مخاطبان بتوانند آن را تقلید کنند. زنان در هر سنی سعی کردند احساساتی را که نمایشگرهای فیلمشان منتقل می‌کردند، به تصویر بکشند و شخصاً آن‌ها را بازمتن کنند، چه این یک فانتزی مسحورکننده باشد یا تمایلات جنسی قدرتمند (و چرا نه هر دو؟).

چه چیزی سر ادیت را منحصر به فرد کرد؟
علیرغم وسوسه جذب شدن در پارچه ابریشمی ابریشمی، توری گلدار و کت و شلوارهای براق، هد هرگز قصد ایجاد انقلابی در صنعت نداشت. او به هر لباس از دیدگاه شخصیت محور برخورد کرد. لباس‌ها اطلاعات ضروری را گاهی به صورت ناخودآگاه و گاهی با وضوحی خیره‌کننده به هم منتقل می‌کنند. وقتی به صبحانه در تیفانی فکر می کنید، اولین تصویری که به ذهنتان خطور می کند چیست؟ مرد عنکبوتی یا سوپرمن چطور؟ علاوه بر این، آن لباس ها در مورد شخص درونشان چه می گویند؟ غرایز هد همیشه در خدمت داستان بود و ظرافت موقعیت را منعکس می کرد. او لباس مشکی Notorious اینگرید برگمن را "ظرافت به ظریف ترین معنی" نامید که مناسب یک جاسوس آسیب پذیر در لانه شیر است. آدری هپبورن جوان و غمگین از تعطیلات روم، بزرگسال آشفته تیفانی یا شیک پوش در حال شکوفایی Funny Face نیست. زن اجتماعی گریس کلی از پنجره عقب خود را با حق الزحمه ای حمل می کند که لباس های تناسب اندام او باید مطابقت داشته باشد. لباس آبی کِلی از To Catch a Thief با ظرافتی دلپذیر که مناسب یک اولین عاشق معاشقه است، پوشیده شده است. سپس سرگیجه وجود دارد، جایی که یک شبح با لباس خاکستری باعث ایجاد وسواس مرگبار می شود (و حقایق مضر در مورد پوشنده اسیر خود را پنهان می کند).
ادیت هد نمی خواست نمایش را بدزدد. او به هر حال این کار را کرد. اگرچه او بسیاری از مردان مشهور (به طور طبیعی، کری گرانت، و همچنین جان وین، الویس پریسلی، و استیو مارتین) را پوشید، زنی در لباس ادیت هد چند وجهی بود. باید کد هیز را در نظر گرفت، اما او جذابیت و مغناطیس را بیش از جنسیت آشکار ارزش قائل بود. برش‌ها، پارچه‌ها و لباس‌های او بدون اینکه زیبایی را به ارزش تعیین‌کننده شخصیت زن تبدیل کند، صاف‌تر است. زنان او دستگیر و باوقار، خودکامه و جذاب، آسیب پذیر و پویا و همیشه دارای عاملیت هستند.
فرآیند هد پشت دوربین به اندازه نتیجه روی دوربین اهمیت داشت. مشاوره های او با مشتریانش او را از طراحان مرد متمایز می کند. بر اساس گزارش هالیوود ریپورتر، بازیگران زن از Head درخواست کردند، یا «همانطور که در مورد بت دیویس در All About Eve اتفاق افتاد — بر او اصرار کردند»، زیرا از مهارت قاطع و رویکرد انسانی هد قدردانی کردند. در طی ادای احترام به Head، ویوین لی به اشتراک گذاشت: "او درست در مقابل من طرح می کشید. ما در مورد شخصیت بحث می کردیم. او می خواست بداند من چگونه به شخصیت نزدیک می شوم، تا بتواند از طریق چشمان من به چیزها فکر کند. و تفسیر من از نقش." تیپی هدرن، که هد برای پرندگان و مارنی لباس پوشیده بود، حساسیت او را تحسین کرد: "ادیت به من آموخت که شما نه تنها طراحی می کنید تا شخص مطابق با شخصیت به نظر برسد، بلکه باید مطمئن شوید که آن شخص می تواند عمل را انجام دهد. نه تنها. آیا باید لباسی بود که مردم از تماشای آن خسته نشوند، باید قادر به انجام همه کارها بود.
ادیت هد هالیوود را برای همیشه تغییر داد
هنگامی که هد در سال‌های گرگ و میش با تمام قوا پیش می‌رفت، پس از دهه‌ها گذراندن در بخش پارامونت به یونیورسال پیوست. به نظر می رسید که او از ستاره شدن خود لذت می برد، اما برای همیشه از باخت در نهمین اسکار برای گرفتن دزد، که یکی از افتخارآمیزترین آثار او بود، پشیمان شد. او سه کتاب (دکتر لباس، چگونه برای موفقیت لباس بپوشیم، و هالیوود ادیت هد) منتشر کرد و «برای الگوهای ووگ و خطوط هوایی طراحی شد». پس از مرگ او در سال 1981، کار او با پاستیچ نئو نوآر استیو مارتین در سال 1982 به نام Dead Men Don't Wear Plaid به اوج رسید. این فیلم که در دهه 1940 اتفاق می‌افتد و با استفاده از کلیپ‌هایی از بازیگران زیادی که هد با آنها کار کرده است، کار او را کامل می‌کند. ادیت هد می‌توانست هر کاری بسازد، و این کار را انجام داد - در حالی که از پشت یک روکش به اندازه شهودش به بیرون خیره شده بود.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

 خلق شده توسط نمایشنامه نویس برنده جایزه J.T. Rogers, Tokyo Vice یک سریال جنایی مکس اورجینال است که زیر بطن دنیای جنایت ژاپن را آشکار می کند. بر اساس خاطرات سال 2009 توسط روزنامه نگار آمریکایی جیک ادلشتاین، داستان شامل ظهور ادلستین برای تبدیل شدن به اولین خبرنگار خارجی متولد شده است که برای روزنامه با نفوذ ژاپنی Meicho Shimbun کار می کند. در حالی که جیک تلاش می‌کند تا ارزش خود را به عنوان یک فرد خارجی ثابت کند، درگیر گزارش‌های خطرناکی می‌شود که شامل یاکوزا و دیگر جنایتکاران قدرتمندی است که قصد دارند کنترل شهر را به دست بگیرند. با انتشار اخیر فصل دوم Tokyo Vice در 8 فوریه 2024، وقت آن رسیده است که بررسی کنیم که چه مقدار از سریال بر اساس یک داستان واقعی است و چقدر مجوز خلاقیت برای افزایش اثر دراماتیک گرفته شده است. به هر حال، در مورد صحت وقایع به تصویر کشیده شده در سری Max Original اختلاف نظرهایی وجود داشته است و بسیاری از طرفداران را به این فکر واداشته است که چه چیزی واقعی است و چه چیزی نیست. برای کمک به روشن شدن، در اینجا همه چیز در مورد صحت توکیو معاون شناخته شده است. خاطرات معاون جیک ادلشتاین در توکیو سریال فوق‌العاده مکس اورجینال توکیو وایس بر اساس خاطرات جیک آدلستاین در سال 2009، توکیو معاون: گزارشگر آمریکایی در مورد ضرب و شتم پلیس در ژاپن ساخته شده است. این خاطرات 350 صفحه ای، دوران کار ادلشتاین را به عنوان اولین آمریکایی که برای روزنامه یومیوری شیمبون، یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین روزنامه های ژاپن، پوشش می داد، بازگو می کند. ادلشتاین در اوایل 20 سالگی زادگاهش در میسوری را ترک کرد و در سال 1993 شروع به کار برای نشریه کرد. جزئیات کتاب حدوداً 12 سال است که آدلشتاین به عنوان نویسنده ی کارمند سپری کرد و در رتبه های سلسله مراتب اداری در توکیو بالا رفت. ادلشتاین پس از غوطه ور شدن در فرهنگ، مجذوب سازمان های جنایی فعال در شهر شد و شروع به برقراری ارتباط، جمع آوری منابع مورد اعتماد و کشف داستان های مرتبط با قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان و فساد پلیس کرد. یکی از بزرگترین خطوط در این خاطرات، جزئیات زمان کار آدلشتاین با سکیگوچی، یک کارآگاه کهنه کار که به جوان آمریکایی کمک می کند تا در دنیای اموات جنایتکار در توکیو حرکت کند. شخصیت هیروتو کاتاگیری در برنامه تلویزیونی Tokyo Vice با بازی کن واتانابه، بسیار یادآور بازپرس پلیس Sekiguchi در زندگی واقعی است که ادلشتاین در زمان اقامتش در ژاپن با او آشنا شد و به او اعتماد کرد. دیگر خطوط داستانی برجسته در خاطرات ادلشتاین عبارتند از قتل لوسی بلکمن و جستجوی قاتل او، آلودگی شیمیایی و سرپوش گذاشتن بر استان سایتاما، و تهدیدهای مرگ که ادلشتاین پس از انتشار افشاگری درباره عضو بازنشسته یاکوزا تاداماسا گوتو دریافت کرد. اگرچه هیچ یک از این موارد به نام در سریال جنایی اصلی HBO ذکر نشده است، جوهر تجربه ادلشتاین در توکیو حقیقت دارد. به عنوان مثال، گوتو توسط همتای خیالی خود، شینزو توزاوا، با بازی آیوما تانیدا در نمایش، نمایندگی می شود. نسخه سریال تلویزیونی Tokyo Vice درباره چیست؟ در مجموعه تلویزیونی توکیو معاون، روزنامه‌نگار آمریکایی جیک ادلشتاین (انسل الگورت) در سال 1999 برای The Meicho Shimbun شروع به کار کرد. اگرچه تاریخ شروع ادلشتاین و نام روزنامه در برنامه تلویزیونی تغییر کرده است، اما اصل کلی همچنان دقیق است. در ابتدا، ادلشتاین تلاش می کند تا خود را در روزنامه ثابت کند و به او گفته می شود که اولین داستان خود را چندین بار بازنویسی کند تا سرانجام منتشر شود. افسوس که یک اشتباه واقعی باعث شرمساری نشریه شد و جیک مورد توبیخ قرار گرفت. جیک با به ثمر رساندن داستانی انحصاری از کارآگاه هیتوری کاتاگیری، یک پلیس کهنه کار که دنیای زیرزمینی جنایتکار در توکیو را مانند پشت دست خود می شناسد، رستگاری پیدا می کند. همانطور که اشاره شد، کاتاگیری نماینده سکیگوچی، کارآگاه واقعی ادلشتاین است که در طول زمانش در ژاپن در دهه 90 به او تکیه کرد. این جنبه واقعی از خاطرات ادلشتاین مرتبط ترین بخش مجموعه Max Original است. اگرچه Tokyo Vice از زمان ادلشتاین برای پوشش فیلم‌های جنایی در توکیو الهام گرفته است، مجری برنامه J.T. راجرز بیان کرده است که این سریال یک روایت زندگینامه ای کاملاً دقیق نیست. به گفته راجرز از طریق نیویورک تایمز، "توکیو وایس بیوگرافی یا مستند نیست. از رویدادهای واقعی الهام گرفته شده است، اما تخیلی است." مشابه بسیاری از تولیدات هالیوودی که از داستان های واقعی به عنوان نقطه پرش استفاده می کنند، توکیو وایس برای افزایش تأثیر دراماتیک تجربه واقعی ادلشتاین در خارج از کشور، کل داستان ها را تزئین می کند، اغراق می کند و حتی می سازد. به عنوان مثال، در حالی که پوشش واقعی ادسلتین از لوسی بلکمن و قاتل او در نمایش ذکر نشده است، پولینا (الا رامپف) مهاجر اروپای شرقی ممکن است اشاره ای ظریف به لوسی و سرنوشت غم انگیز او باشد. صرفنظر از این، معاون توکیو از تجربیات واقعی ادلشتاین در ژاپن استفاده می‌کند و آن‌ها را برای تعریف یک داستان جنایی گیرا می‌خواند. جنجال بر سر برنامه تلویزیونی معاون توکیو

اگرچه واضح است که راجرز توکیو وایس را بر اساس زمان ادلشتاین در ژاپن بنا کرده است، اما صحت خاطرات ادلشتاین از زمان انتشار سریال زیر سوال رفته است. پس از پخش فصل اول این سریال، هالیوود ریپورتر یک افشاگری نوشت که درستی ادلشتاین و صحت آنچه را که در خاطراتش نوشته بود را زیر سوال برد.

بر اساس این گزارش، ادلشتاین در سال 2010 توسط نشنال جئوگرافیک استخدام شد تا در یک برنامه تلویزیونی درباره یاکوزا کار کند. با این حال، فیلیپ دی، تهیه‌کننده تلویزیون، نسبت به اعتبار ادلشتاین ابراز نگرانی کرد. در یک نقطه، ادلشتاین ادعا کرد که در روز روشن در خیابان توسط یکی از اعضای یاکوزا مورد حمله قرار گرفته است که او را با دفترچه تلفن مورد ضرب و شتم قرار داد، که باعث شک دی شد و برنامه تلویزیونی NatGeo لغو شد.

در سال 2011، ادلشتاین علیه تهیه کنندگان NatGeo شکایت کرد و ادعا کرد که مصاحبه آنها با سه عضو یاکوزا برای پروژه تلویزیونی زندگی ادلستین را به خطر انداخته است. علیرغم اختلاف نظرها، ادلشتاین می گوید: "هیچ چیز در کتاب اغراق آمیز نیست. همه چیز همانطور که اتفاق افتاده نوشته شده است." پس از مقاله THR، ادلشتاین پاسخی صادر کرد که در آن آمده بود: "آقای بلر عمداً مکاتباتی را که به اعتبار من گواهی می داد یا گزارش من را تأیید می کرد، کنار گذاشت یا نادیده گرفت."

صرف نظر از اینکه خاطرات ادلشتاین چقدر واقعی است، مجموعه تلویزیونی Tokyo Vice همیشه قرار بود از طرح اولیه کتاب استفاده کند و عمداً آن را برای حداکثر سرگرمی دراماتیزه کند. با توجه به اینکه Tokyo Vice اخیرا وارد فصل 2 شده است، جالب است که ببینیم چقدر از خاطرات ادلشتاین، در صورت وجود، در قسمت های بعدی ترجمه شده است. Tokyo Vice برای پخش در Max در دسترس است

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

مسلماً به یاد ماندنی‌ترین صحنه‌ای که از مجموعه «مقصد نهایی» برمی‌خیزد، مربوط به «مقصد نهایی ۲» است، که برای همیشه رانندگی پشت کامیون چوبی در بزرگراه را به یک پیشنهاد وحشتناک تبدیل کرده است. پیش‌آگهی آغازین عاقبت شاهد شکستن زنجیره‌ای در یک کامیون تخت است که چندین کنده عظیم را به سمت رانندگان دنبال می‌کند، از جمله یکی که درست از شیشه جلوی یک رزم‌ناو پلیس می‌گذرد. این یک راه وحشتناک برای شروع یک فیلم است، و به نظر می‌رسد که «مادام وب»، آخرین اسپین‌آف مرد عنکبوتی سونی، ممکن است نشانه‌هایی از آن گرفته باشد.
هیچ مدرکی مبنی بر ارجاع صریح آن به «مقصد نهایی ۲» وجود ندارد، اما «مادام وب» صحنه‌ای را نشان می‌دهد که در آن کاساندرا (داکوتا جانسون) پس از دیدن تصویری که نشان می‌دهد ازکیل سیمز (طاهر رحیم) سه دختر را می‌کشد به سمت یک غذاخوری می‌رود. آن مکان در حالی که او به سمت رستوران می رود، کیسی پشت وسیله نقلیه ای می راند که باری از کنده های عظیم را حمل می کند، که مطمئناً هر طرفدار ترسناکی را که «مقصد نهایی 2» را دیده است، به تنش وا می دارد.

این واقعیت که هم سریال «مادام وب» و هم سریال «مقصد نهایی» با پیش‌بینی‌ها و شخصیت‌هایی می‌پردازند که سعی می‌کنند از سرنوشت‌های وحشتناک اجتناب کنند، باعث می‌شود تا این وسیله نقلیه خاص در این صحنه کاملاً عمدی به نظر برسد. مطمئناً، کامیونی که Cassie دنبال می‌کند می‌تواند کاملاً تصادفی باشد، اما با این وجود ترسیم موازی آن جالب است.

مدیر مادام وب اهمیتی به مقایسه مقصد نهایی ندارد
دنباله کامیون ورود به سیستم "مقصد نهایی 2" آنقدر افسانه‌ای است که وارد وضعیت میم شده است، با افراد بی‌شماری عکس‌های طنزآمیز را با نظراتی درباره اینکه چگونه یک نسل از رانندگی پشت چنین وسیله‌ای برای همیشه زخمی شده‌اند، پست می‌کنند. یک مثال عالی در پستی از حساب اینستاگرام ‎@physicalmediapresident  است که در آن عکسی را به اشتراک می‌گذارند که نشان می‌دهد ظاهراً اتومبیل‌ها از قرار گرفتن در خط پشت کامیون چوب‌دار خودداری می‌کنند. در این عنوان آمده است: «همه در لاین چپ مقصد نهایی 2 را دیده‌اند».
حتی اگر حضور یک کامیون چوبی در فیلم ابرقهرمانی انتخابی کاملاً تصادفی باشد که هیچ ارتباطی با سریال ترسناک مورد علاقه طرفداران، کارگردان «مادام وب» S.J. کلارکسون بدش نمی‌آید که فیلمش مقایسه‌های «مقصد نهایی» را دریافت کند. GamesRadar+ شباهت‌های بین این دو ویژگی را، حداقل از نظر طرح اصلی، بیان کرد و کلارکسون تمام این کار را انجام داد. او گفت: "گوش کن، من آن را قبول می کنم." "این یک هیجان در پایان روز است و هیجان انگیز بود که بتوانم آن لحظات هیجان انگیز-اسلش-وحشتناک را داشته باشم."

این ژانر طبیعتاً خود را به «مادام وب» می‌دهد، زیرا همانطور که داکوتا جانسون ستاره در مصاحبه با لوپر اذعان کرد، شخصیت عنوان یک قدرت ابرقهرمانی معمولی مانند توانایی پرواز ندارد. Cassie آینده را می بیند، و بسیار شبیه به «مقصد نهایی»، که می تواند عواقب ناراحت کننده ای داشته باشد. کلارکسون می‌گوید: «این به قدری روان‌شناختی بود که می‌توانست یک هیجان انگیز باشد؛ ذهنی‌تر، و بنابراین زمین‌گیرتر». کشف آن در دنیای سینمایی واقعاً جالب و هیجان‌انگیز بود.»

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

انتظار می‌رود که Dune: Part Two با نزدیک شدن به تاریخ نمایش اول مارس، تأثیری عظیم در عرصه سینما ایجاد کند. موجی از انتظار عاقبت اقتباس دنیس ویلنوو از رمان مهم فرانک هربرت را احاطه کرده است، با بازخوردهای اولیه از اولین نمایش در لندن که فیلم را به عنوان یک شاهکار تحسین می کند.

Dune: Part Two مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است و بسیاری از آن به عنوان یک شاهکار یاد می کنند. براندون دیویس (@BrandonDavisBD) از ComicBook، این فیلم را «هیبت‌برانگیز» و «پر اکشن» توصیف می‌کند و بر داستان پیچیده‌اش و نیاز به تماشای آن در بزرگ‌ترین و همه‌جانبه‌ترین صفحه ممکن تأکید می‌کند. Emily Murray (@EmilyVMurray) از GamesRadar، آن را کار بزرگ دنیس ویلنوو می نامد و ماهیت غوطه ور و جذاب آن و همچنین اجرای برجسته Timothée Chalamet و Zendaya را برجسته می کند. در حالی که، کورتنی هاوارد، منتقد فیلم (@Lulamaybelle) فیلم را به‌عنوان «فک‌آور» و «نفس‌گیر» ستایش می‌کند، و به سکانس‌های اکشن آدرنالین‌زا و سکون تصفیه‌شده‌اش اشاره می‌کند و Chalamet و Zendaya آثاری منحصربفرد ارائه می‌کنند.
Dune: Part Two داستان بزرگ پل آتریدس را با تیموتی شالامه که شخصیت را زنده می کند، ادامه می دهد. پس از سقوط غم انگیز خانواده اش، پل با چانی و فریمن ها در تلاش برای تلافی علیه کسانی که به او خیانت کرده اند، همسو می شود. پائول که بین عشقش به چانی و سرنوشت جهان سرگردان است، وارد نبردی می‌شود تا از آینده‌ای فاجعه‌بار که فقط او می‌تواند آن را پیش‌بینی کند، جلوگیری کند.
زندایا، ربکا فرگوسن، جاش برولین، آستین باتلر و فلورانس پیو تنها تعدادی از نام‌های برجسته در گروه برجسته این فیلم هستند. کارگردانی ویلنوو و همکاری او با جان اسپایتس در فیلمنامه نوید اقتباسی وفادار و چشمگیر از رمان افسانه ای هربرت را داده است.
همانطور که Dune: Part Two مورد تحسین منتقدان قرار گرفت، گمانه زنی ها در مورد قسمت سوم احتمالی در حال حاضر در حال شکل گیری است. ویلنوو جاه طلبی خود را برای تکمیل یک سه گانه با هدف کاوش عمیق تر در مضامین پیچیده و شخصیت های جهان هربرت ابراز کرده است. او تلماسه 3 را به عنوان فرصتی برای به چالش کشیدن درک پل آتریدس به عنوان یک قهرمان در نظر می گیرد و با هدف اصلی هربرت از انتشار یک داستان هشدار دهنده هماهنگی بیشتری دارد.

Dune Messiah منتظر است در حالی که ویلنوو در فکر یک انحراف خلاقانه است


تابستان گذشته، اعلام شد که ویلنوو قصد دارد سه گانه ای را با Dune: Messiah به پایان برساند و بر نیاز به صرف زمان برای تکمیل فیلمنامه تاکید کرد. ویلنوو بیان کرد:

"و برای این کار، می‌خواهم برای انجام آن وقت بگذارم. و فکر می‌کنم سالم است که لزوماً فوراً به بیابان برنگردم، شاید کمی انحراف داشته باشم. اما صادقانه بگویم، این کار را نمی‌کنم. نمی دانم آینده من در حال حاضر چیست، که دوستش دارم زیرا شش سال گذشته بی وقفه کار کردم. این یک نعمت است، اما من به آن نیاز دارم. خوب است مطمئن شویم که اگر Dune: Messiah را انجام دهیم، می خواهم آن را بسازم. بهترین فیلم تاریخ است، بنابراین می‌خواهم وقت بگذارم."

Dune: Part Two به نظر می رسد برای عظمت سینمایی، بر اساس دستاوردهای فیلم اول و به طور بالقوه راه اندازی فصل های آینده در حماسه. این فیلم با داشتن خط داستانی جذاب، مجموعه ای درخشان و فیلمسازی رویایی، در مسیری قرار دارد که بینندگان را مجذوب خود کند و جایگاه خود را در تاریخ علمی تخیلی به دست آورد. با نزدیک شدن به تاریخ انتشار، هیجان و انتظار برای این دنباله حماسی همچنان افزایش می یابد.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

با شروع حماسه Multiverse، نام های زیادی به فهرست قهرمانان دنیای سینمایی مارول می پیوندند. سرانجام، ددپول (رایان رینولدز) به این مجموعه پرفروش‌ها می‌پیوندد، به دنبال دیگر بازیگران اخیر مانند آمریکا چاوز (خوچیتل گومز)، شی هالک (تاتیانا ماسلانی) و مون نایت (اسکار آیزاک). تعداد کمی. بر اساس شایعات، این نام‌ها و دیگر فعالان MCU به زودی به یکی از محبوب‌ترین ضدقهرمان‌های مارول ملحق خواهند شد: Ghost Rider. در اینجا آنچه گفته می شود برای اولین بار این شخصیت در MCU در نظر گرفته شده است.
خبر ورود قریب‌الوقوع Ghost Rider به MCU از زبان  در هالیوود می‌آید، پلتفرمی که قبلاً توییتر نامیده می‌شد. آنها ادعا می کنند که کوین فایگی، سرشناس استودیو مارول، برنامه های بزرگی برای این شخصیت در قالب یک فیلم انفرادی دارد. آنها در ادامه خاطرنشان می کنند که ساشا بارون کوهن - بازیگری که شایعات زیادی برای ایفای نقش مفیستو شیطانی در MCU وجود دارد - در داستان نقش خواهد داشت و استودیو مارول به دنبال نامی در لیست A برای بازی در نقش گوست رایدر است. البته، فعلاً اینها شایعاتی بیش نیستند، بنابراین تا زمانی که مارول استودیو در این مورد صحبتی نکند، بهتر است این ادعاها را با کمی نمک بپذیرید.

در صورتی که Ghost Rider واقعاً از طریق فیلم خود به MCU متصل شود، فقط می توان امیدوار بود که این اقتباس لایو اکشن از این شخصیت در نهایت یک Homerun باشد.
امیدواریم مارول بالاخره بتواند Ghost Rider را درست کند
تا به امروز، Ghost Rider به دو روش مختلف وارد اکشن زنده شده است. اولین و مهم‌تر از همه، مسلماً شناخته شده‌تر از این دو، دوشناسی «شبح سوار» به رهبری نیکلاس کیج است. کیج در «Ghost Rider» در سال 2007 و «Ghost Rider: Spirit of Vengeance» در سال 2012، نقش نسخه جانی بلیز این شخصیت را بازی می‌کند و بسیاری از ویژگی‌های حیرت‌انگیز و پوچ خود را به نقش می‌آورد. در حالی که هر دو فیلم جنبه‌های مثبت خود را دارند، در نهایت نتوانستند از نظر انتقادی و تجاری در زمان خود تأثیر بگذارند، همچنین نتوانستند به عنوان برداشت‌های قطعی در مورد منبع اصلی عمل کنند.
به زودی به سال 2016، فصل 4 از سری به ظاهر غیر MCU Canon ABC "Agents of S.H.I.E.L.D." Ghost Rider را دوباره در کانون توجه قرار می دهد. این بار، طرفداران مارول یک برداشت تلویزیونی از نسخه رابی ریس (گابریل لونا) از Ghost Rider دریافت می کنند. او در طول باقی مانده فصل ظاهر می شود و در فصل های بعدی اینجا و آنجا ذکر می شود. این یک اقتباس نسبتاً قوی از شخصیت است، اما بخشی از یک روایت بزرگتر به این معنی است که او قبل از پایان زمان حضورش در خط مقدم، زمان زیادی برای درخشش ندارد.

در مجموع، Ghost Rider با وجود محبوبیت همیشگی و بازیگران با استعدادی که این نقش را امتحان کرده اند، بهترین شانس را در لایو اکشن نداشته است. فقط می توان امیدوار بود که اگر و در نهایت او موتور سیکلت شعله ور خود را به MCU سوار کند، شخصیت اقتباسی قطعی را دریافت کند که از دستش رفته بود.

  • رضا احدی
  • ۰
  • ۰

میمون ها با هم قوی هستند. اولین تریلر بازی Kingdom of the Planet of the Apes به تازگی در جریان Super Bowl یکشنبه منتشر شد و اولین نگاهی خیره کننده به دنیای ساخته شده توسط کارگردان وس بال در دنباله سه گانه سیاره میمون ها در سال 2010 ارائه می دهد. Kingdom of the Planet of the Apes 300 سال پس از وقایع جنگ برای سیاره میمون ها اتفاق می افتد و قرار است توسعه فکری بیشتر جامعه میمون ها را که اکنون وارد عصر برنز خود شده است، مستند کند.

این فیلم حول محور نوآ، با بازی اوون تیگ، در سفری با انسانی با داستانی مرموز (فریا آلن) برای تصمیم‌گیری درباره آینده بشریت و نسل اول می‌رود. آنها همچنین باید با تهدید فزاینده پروکسیموس سزار، که به دنبال فناوری انسانی برای پیشبرد تمدن میمون است، مقابله کنند. او به کارگردانی بال که به خاطر کارش در سه گانه دونده هزارتو شناخته می شود، جای مت ریوز را می گیرد که دو فیلم قبلی را کارگردانی کرده بود. این فیلم آماده شروع یک سه گانه جدید است و به طرفداران نوید شروع یک فصل جدید هیجان انگیز در فرنچایز را می دهد.

بال سال گذشته در صحبت با اینترتینمنت ویکلی اظهار داشت که این فیلم این شانس را خواهد داشت که ایده هایی را که آنها برای یک سری فیلم مناسب دارند برآورده کند.
ما نمی‌خواهیم متکبر باشیم. موفقیت این فیلم به خدایان فیلم بستگی دارد. اما مطمئناً فکر می‌کنیم که داستان‌های بیشتری برای گفتن وجود دارد، نه فقط در میراث سیاره میمون‌ها، بلکه از نظر این شخصیت‌هایی که ما خلق کرده‌ایم و قوس‌هایی که به آنها فکر می‌کنیم. بنابراین، بله، ما ایده‌های خوبی برای آینده داریم."

سه گانه ریبوت شده «میمون ها» چقدر موفق بود؟
سه گانه سیاره میمون های ریبوت، متشکل از Rise of the Planet of the Apes (2011)، Dawn of the Planet of the Apes (2014) و War for the Planet of the Apes (2017)، هم از نظر انتقادی و هم از نظر انتقادی بسیار موفق بود. در گیشه این سه‌گانه به دلیل جلوه‌های بصری پیشگامانه‌اش، به‌ویژه فناوری تصویربرداری حرکتی که برای خلق میمون‌ها استفاده می‌شد، تحسین شد، که به‌عنوان یک جهش به جلو برای صنعت تلقی می‌شد. بازی اندی سرکیس در نقش سزار، رهبر میمون ها، به دلیل عمق بخشیدن و پیچیدگی احساسی به شخصیت مورد تحسین گسترده قرار گرفت. فیلم‌ها همچنین به خاطر داستان‌گویی متفکرانه و توسعه شخصیت‌ها مورد تحسین قرار گرفتند. از نظر مالی، این سه‌گانه موفقیت‌آمیز بود و مجموعاً بیش از 1.6 میلیارد دلار در سراسر جهان فروش داشت. Rise of the Planet of the Apes باکس آفیس جهانی حدود 481 میلیون دلار داشت، Dawn of the Planet of the Apes با حدود 710 میلیون دلار از این رقم فراتر رفت و جنگ برای سیاره میمون ها با حدود 490 میلیون دلار سه گانه را تکمیل کرد. اعدادی از این دست مطمئنا تضمین می کنند که بال داستان خود را به پایان می رساند.

  • رضا احدی